روز وصال

متن مرتبط با «قربانی دیگرانیم و جلاد خویش» در سایت روز وصال نوشته شده است

دلم در دست او "گیر است"

  • دلم در دست او "گیر است"خودم از دست او دلگیرعجب دنیای بیرحمی!دلم گیر است و دلگیرم..., ...ادامه مطلب

  • آدم‌ها ناگهان از خودشان فاصله می‌‌گیرند. 

  • آدم‌ها ناگهان از خودشان فاصله می‌‌گیرند. یک روز قطعه‌ای از وجودِ آنها برای همیشه از کالبدِ خسته‌شان جدا می‌‌شود. یک روز ناباورانه پی‌ میبرند که احساس شان، جایی‌ فرسنگ‌ها دور از خانه، چون سایه‌ای هزار , ...ادامه مطلب

  • زمين تنگ است و آسمان دلتنگ 

  • " بارالها "زمين تنگ است و آسمان دلتنگ بر من خرده نگير اگر نالانم...من هنوز رسم عاشقي نمي دانم" خداوندا " کمکم کن پيماني را که در طوفان با تو بستم, در آرامش فراموش نکنم و در طوفان هاي زندگي با " خدا" ب, ...ادامه مطلب

  • اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

  • اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من , ...ادامه مطلب

  • خدایا اگر فراموش کردم که خدای بزرگی دارم توفراموش نکن که بنده کوچکی داری

  • خدایا اگر فراموش کردم که خدای بزرگی دارم توفراموش نکن که بنده کوچکی داری بانوازشی یاشایدتلنگری آرام وجودت را مهربانی وبزرگیت را به من یادآوری کن, ...ادامه مطلب

  • دلنوشته

  • امروز آنقدر سرگرم  دوست داشتن زندگی باش که هیچ فرصتی برای  نفرت نداشته باشی هر روز فرصتی تازه است تا بهتر از دیروز باشی... نوشته شده در سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶ساعت 9:3 توسط مجید سلامی| |, ...ادامه مطلب

  • ستوان شهید علی طاهری (فرمانده من)

  • سلام بعد از 6 سال گذشتن از شهادت فرمانده عزیزم شهید علی طاهری دوباره خواستم یاداور شب های سخت تایباد کنم که برای دفاع از خاک و ناموسمون شب ها چشم به هم نمیگذاشتیم یاد اون روزی که من به همراه شهید علی طاهری عازم رد زنی افغانی های کوله کش شدم شب قبل شام نخورده بودیم و تا صبح روز بعد کمین بودیم که صبح , ...ادامه مطلب

  • سخنی زیبا از سام هریس در رابطه با دروغ

  • دروغ گفتن یعنی عامدانه دیگران را گمراه کردن، آن هم زمانی که آنها انتظار سخنی صادقانه دارند. این معیار شعبده بازان، پوکربازان و دیگر فریب کارانی از این دست را معاف می‌کند. در عین حال چشم‌اندازی اجتماعی و روانشناختی به دست می‌دهد که شکل کلی‌اش را به راحتی می‌توان بازشناخت. افراد دروغ می‌گویند برای اینکه دیگران را به باورهایی برسانند که حقیقت ندارد. هرچه عواقب این باورها بیشتر و بزرگتر باشد - یعنی هرچه خوشی و آسایش شخصی بستگی بیشتری به درکی درست از جهان داشته باشد - آن دروغ هم عواقب ناگوار بیشتر و بزرگتری خواهد داشت.,سخنی زیبا از امام حسین,سخنی زیبا از کوروش کبیر,سخنی زیبا از امام علی ...ادامه مطلب

  • آتش زدن به یک “سرنوشت”

  • آتش زدن به یک “سرنوشت” کبریت نمی خواهد که !! “پـــا” می خواهد … که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر … و … بـــــــــروی .. !! . . . هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟ نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !,آتش زدن به یک سرنوشت ...ادامه مطلب

  • دل نوشته ی من...

  • من به نوشتن ناگزیرم و از آن هراسم نیست... مینویسم تا خالی شوم از بغض نشکسته... مینویسم برای دلم دلی که بی گناه شکست و کسی نوش دارویی هم نشد برای تسکین دردش دردی که میرنجاند تمام وجودم را کسی بود که برای بود من ، همه وجودم شد اما رفت برای بود دیگری من بودم و دلم و تنها خاطراتش... تو را قسم میدهم مخاطب نوشته هایم ، به خدایی که در همین نزدیکیست تا تکلیفت با دلت مشخص نیست به دایره قسمت کسی پا نگذار...   دل نوشته مجید سلامی  ,دلنوشته ی من,دلنوشته ی من تنها,دل نوشته ی من به امام حسین ...ادامه مطلب

  • من مغرورم

  • مــن مغـــرورم رقیب ببینم نمیجنگم... پا روی عشق و احساسم میگذارم و میدان را خالی میکنم... آهویی که به کفتار چشمک بزند لیاقت ندارد زیر سایه "شـــــیــر" زندگی کند !,من مغرورم,من مغرورم چون,من مغرورم اس ام اس ...ادامه مطلب

  • دلنوشته...

  • به دنبال مخاطب خاص نوشته هایم نگرد... دیریست مخاطب ندارد نوشته هایم... ای رهگذر همین که مرا میخوانی خاص میشوی نوشته هایم سنگین است طعم تلخی اش گلویت را میزند بخوان مرا ، نترس نمک گیر نمیشوی نمک نوشته هایم همان بغضی است  که در گلو دارم و قورتش دادم و حالا همان بغض و نمک میجوشد درونم را... بخوان مرا رهگذر...   دلنوشته : م سلامی,دلنوشته های دلنشین,دلنوشته های زیبا,دلنوشته های عاشقانه ...ادامه مطلب

  • هر دوره گردی لیلی نیست... هر رهگذری مجنون...

  • لذت دنیا... داشتن کسی ست که دوست داشتن را بلد است. به همین سادگی...! این روزها گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است که میشود انرا از هر رهگذری شنید! اما فهمش... یکی از سخت ترین کارهای دنیاست سخت است اما زیبا! زیباست برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی تا بفهمی و بفهمانی... هر دوره گردی لیلی نیست... هر رهگذری مجنون... و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد! تا بفهمی و بفهمانی... اگر کسی امد و هم نشینت شد در چشمانش باید رد اسمان رد خدا باشد و باید برایش از من گذشت تا به ما رسید...,هر دوره گردی لیلی نیست ...ادامه مطلب

  • قربانی دیگرانیم و جلاد خویش

  • احتمالا یا شاید ناگزیر، در زندگی لحظه‌ای می رسد که دیگر هیچ چیز خوب نیست، دیگر هیچ چیز مطلوب نیست. این بدحالی گاهی دلیل خارجی دارد، مانند طلاق، ورشکستگی، بیماری شدید یا بدبیاری‌های گوناگون. گاهی هم منشأ آن درونی است و از خویشتن برمی‌خیزد که بسیار بدتر است، چرا که بهانه‌ای برای توجیه آن وجود ندارد. همه چیز در خارج خوب است. موفقیت حاصل است اما در درون احساس شکست باقی مانده و انگار سررشته زندگی از اختیار خارج شده است. این احساس می‌تواند به شکل یک غم بزرگ، خستگی شدید، تحریک پذیری فزاینده یا بی میلی به زندگی تجلی کند. به قول لئونارد کوهنِ شاعر، احساس می‌کنیم با «شکستی لایزال» روبرو هستیم. احساسی که نمی‌توانیم آن را در درون خود نابود کنیم. احساسی که  ما را می دَرد، خراب می‌کند و زندگی‌مان را قطعه قطعه می‌کند.در این هنگام، وسوسه‌ی بزرگ ایفای نقش قربانی و متهم کردن دیگرانی همچون والدین، فرزندان و حتی حاکمیت بروز می‌کند. به خود می‌گوییم قاعدتا کسی نباید به خودی خود خوشحال یا بدحال شود و در این وضعیت غم انگیز دیگران هم نقشی دارند. اما با نگاه به درون خودمان می‌توانیم این تصویر را وارونه کنیم. بل,قربانی دیگرانیم و جلاد خویش,قربانی دیگرانیم و جلاد خویش pdf,قرباني ديگرانيم و جلاد خويش ...ادامه مطلب

  • لیلی و مجنون

  • مجنون در مکتب خانه پشت سر لیلی نشسته بود.استاد سوالی رااز لیلی پرسید ، لیلی جوابی نداد ، مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوش لیلی گفت اما لیلی هیچ نگفت .استاد دوباره سوال خود را پرسید و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد. لیلی گریه نکرد و هیچ نگفت. بعد از کلاس ، لیلی با پای کبود لنگ لنگ قدم بر می داشت که مجنون عصبانی دستش را بر بازوی لیلی زد و گفت: دیوانه ، مگر کر بودی که آنچه را به تو گفتم نشنیدی و یا لال که به استاد نگفتی . لیلی اشکش در آمد و دوید و رفت .استاد که شاهد این منظره بود پیش رفت و گوش مجنون را کشید و گفت : لیلی نه کر بود و نه لال ، از عشق شنیدن دوباره صدای تو ، فلک را تحمل کرد و دم بر نیاورد ،اما از ضربه اهسته دست تو اشکش در آمد ، من اگر او را به فلک بستم استادش بودم و حق تنبیه او را داشتم اما تو عشق او بودی و هیچ حقی برای سرزنش کردنش نداشتی . مجنون کاش می فهمیدی که لیلی کر شد تا تو باز گویی,لیلی و مجنون,لیلی و مجنون چت,لیلی و مجنون نظامی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها